baranbaran، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

باران الهی

مهد کودک

عزیزممم الان ٥ روزهکه میری مهد وسط روز میام بهت سرمیزنم وشیرمیدم ولی هر دفعه تو قیافت گریه دارو بعدش هم پشت سر من گریه میکنی ودست وپا میزنی خیلی ناراحتم جیگرمبراتکبابمیشه   دکترت رو عوض کرد ممیبرمت پیش دکتر حفیظی راستی دیروز تو بالاخره سینه خیز اومدی تاتو اشپزخونه همش دلت میخواد یه جارو بگیری و وایسی   ببخش مجبورم بذارمت مهدددددلم میخواست همش پیش هم باشیم ولی چه میشه کرد خیلی کوچولوییی مادر بودن در اصل زن بودن کار سختیههههه زن خیلی تحمل داره خیلی سختی میکشه روز اول که با بابا بردیمت مهد جفتمون ناراحت و بغض کرده بودیم گاهی ظهر ها بابا میارتت امیدوارم زودتربا محیط مهد اشنا بشی و عادت کنی ...
20 مهر 1392

دارم دق میکنم

الهی مامان فدات بشهههه   نه اینکه فکرکنی دوست ندارم نه اینکه فکر کنی به فکر منافع خودمم مجبورم دخترم متاسفانه ٩ ماه مرخصی شامل حال ما نشد و من بعد ٦ ماه مرخصی زایمان و یک ماه و ١٥ روز مرخصی بدون حقوق باید برم سر کار نمیدونم تو رو چیکار کنم دارم میمیرم از غصه بذارمت مهددد نمیدونم چیکار میکنن باهات بذارمت با پرستار بازم دلم هزار راه میره   نرم سرکار اونوقت تو بزرگ شدی چی احتیاجات زندگیم چی نمیدونمممممم سخت ترین روزهای زندگیمههههه خیلی بده روزی چند بار دارم بغض و گریه میکنم   شما هم یه دو هفته ایه یه چیزی بین سینه خسز و چهار دست و پا میری و شیطون شدی دیگه مامانی رو شناختی و وابستههههههه ای وای بر منن...
12 مهر 1392

ماه هفتم هم تموم شد

سلام خانم من هر روز که میگذره وابستگیم بهت زیاد تر میشه ایشالا خودت یه روز مادر میشی میبینی که شیرینه ولی سختتتتتتتتتت خیلی سخته خیلی دوست دارم عاشقتم بدون تو زندگیم دیگه معنا نداره ولی گاهی فکر میکنم اگه میدونستم اینقدر دست تنهام و اینقدر سخته بچه دار نمیشدم زندگی بعد بچه دار شدن سخته سختتتتتتتتتت خوب بگذریم من این ماه خیلی سرم شلوغ بود بالاخره دفاع کردم و تموم شد خدا رو شکر خیلی استرس داشتم قربونت برم تازگیها خیلی بهم وابسته شدی غذا خوردنت هم بهتر شده میخوای چهار دست و پا بری حالتشو میگیری اما بلد نیستی که دستاتو چجوری از رو زمین برداری بری جلو خودتو یهوووو پرت میکنی   راستی پوپوت هم دیگه تقریبا عین ادم بزرگا شده و با ...
2 مهر 1392

در ماه ششم

سلام عزیزممممممممممم هر روز که میگذره بامزه تر میشیییییی خانم خانما ولی چرا خوب وزن نمیگیری  هفته پیش بردمت پیش دکترت شما تو دو ماه ١ کیلو اضافه کرده بودی منم با خوشحالی قبل اینکه وزنت رو بدونم به دکتر گفتم :دکتر من الان دو هفتس دارم بهش لاب برنج و فرنی و حریره بادوم میدم اما بعد از اینکه وزنت کرد گفت تو باید شیر خشک بخوری در کنار شیر من و اینجا بود که من واا رفتم اخه تو که شیشه نمیگیری و بد بختی من شروع شددددد من باید بهت سه وعده در روز البنه حداقل ١٢٠ سی سی در هروعده شیر خشک بدم اما مگه تو میخوریییییییییی خیلی بخوری دو وعده ٦٠ سیسی میدونم اذیت میشی اما یه دوهفته ای تا دوباره ببرمت دکتر چکت کنه مجبورم خلاصه تو نق میزنی و م...
2 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران الهی می باشد